طالبان از همان ابتدا که به میدان آورده شدند، تاکید خاصی به صداقت، پاکی و پارسایی داشتند. این در واقع خواست جامعه در آن زمان بود. دوام جنگ بین دولت و گروههای مخالف مسلح، مردم را به تنگ آورده بود. در باره گروههایی که درگیر جنگ بودند، بدبینی زیادی شکل گرفته بود. بنبست در جنگ و ناکامی گفتوگوها برای صلح و تفاهم مردم را ناامید ساخته بود. تصور میشد که راه بیرون رفتی وجود ندارد. همه منتظر یک منجی بودند. باید یک نیروی بیرونی وارد میدان میشد و به جنگ پایان میداد.
دولت شهید استاد ربانی که درداخل کشور به شدت درگیر جنگ در چند جبهه شده بود، به طرز بیسابقهای از نظر بینالمللی در انزوا قرار گرفته بود. یک دلیل این انزوا این بود که کشورهای جهان که در دوره جنگ سرد به دو قطب شرق و غرب تقسیم شده بودند، با پایان یافتن جنگ سرد(شکست اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان) افغانستان را به حال خودش رها کردند و پی کار خویش رفتند. شورویها بخاطر شکست از صحنه کناره گرفتند و امریکاییها را احساس پیروزی در جنگ به میلی برای تداوم حضور کشاند. افغانستان زمینی بود برای جنگ و زورآزمایی و باید در پایان جنگ پیروز و شکست خورده هر دو میدان را ترک میکردند.
دلیل دیگر انزوای حکومت شهید استاد ربانی این بود که به خواستهای پاکستان و کشورهای غربی که در دوره جهاد مجاهدین را حمایت کردند، توجه نکرد. آنان به این دلیل نه تنها که دست از حمایت حکومت برداشتند بلکه در خفا به تخریب آن نیز پرداختند. طالبان در واقع همچون ابزاری در همین راستا به ذهن غربیها و پاکستانیها رسید.
با توجه به وضعیت روحی-روانی جامعه افغانستان و روابط ناجور دولت با خارجیها نطفه طالبان شکل گرفت. باید یک گروهی وارد میدان میشد که به توقعات و انتظارات مردم خسته از جنگ پاسخ میداد و با همه میجنگید و صفحه جدیدی میگشود. این نیرو در واقع در نقش ناجی باید ظاهر میشد. نیروی تازه وارد باید مخالفین خود را شرور و مفسد میخواند و بر خیر بودن و پاک بودن خود تاکید میورزید. باید حکومت آن زمان و مخالفینش در ذهنیت عامه تقبیح میشدند و نیروی تازه وارد همچون ماده پاک کننده عمل میکرد که زشتی و نجاست را پاک میکرد. اینکه رنگ پرچم طالبان و رنگ دستارهای شان سفید انتخاب شد، بی ربط به این نکتهسنجیهای طراحان پروژه طالب نبود. انگلیسها و پاکستانیها، میدانستند که در باور مردم افغانستان رنگ سفید نماد پاکی و خیر و معصومیت است. براساس باورهای رایج در جامعه ما، فرشتگان جامه سفید به تن دارند. در آن زمان که طالبان به ظهور رسانده شد، تبلیغات وسیعی در باره آنان وجود داشت و از جمله یکی هم این بود که بسیاریها میگفتند که طالبان مثل ملایکه هستند یا هم گفته می شد که مثل لشکر صحابه هستند. نگارنده به یاد دارد که با ورود طالبان به سرزمینهای پروان و کاپیسا خیلی از مردم بر روی جادههای عمومی برآمده بودند تا طالبان را تماشا کنند.
طالبان با چنان تبلیغات و تظاهر و عوامفریبی وارد میدان شدند. رسانهها را سرکوب کردند، تلویزیون هم بسته شد و برای سالها آنان توانستند در پشت نقاب دین و تقوا و پاکی و صداقت پنهان بمانند. در بیست سال دوره جمهوریت که طالبان از شهرها به مغارهها و مزارع تریاک رانده و به حال خود رها شدند، این گروه از دید مردم پنهان ماند و شناخت مردم از آنان در حد همان خبرهایی مرتبط به انفجار و انتحار محدود ماند. در واقع هرچند در بیست سال دوره جمهوریت نقاب معصومیت از رخ طالبان افگنده شد و هویت این گروه با ترور و خشونت و مسلمانکشی عجین شد اما بازهم این گروه مجبور به سخن گفتن نبود و یا در واقع شرایط طوری بود که بتواند دروغگویی خود را با سکوت پنهان کند. بزرگان گفته اند تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. عیب رفتاری طالبان با انفجار و انتحار آشکار شده بود، اما عیب گفتاریشان پنهان مانده بود. بزرگترین عیب گفتاری، دروغ گفتن است. طالبان در بیست سال تمام فقط خبر و اعلامیه کشت و کشتار را نشر میکرد و رهبرانش پنهان بودند و سخن نمیگفتند. این باعث شده بود که بسیاری ها همچنان بپندارند که طالبان همان افراد ساده روستایی صادق هستند که دروغ یاد ندارند و هرچه میگویند همان میکنند و هرچه میکنند همان میگویند. حالا به یمن رسانهها، دروغگویی طالبان نیز آشکار شده و به اهالی خرد و عقل شکی باقی نمانده که دیگر این گروه هیچ چیزی به عرضه کردن ندارد.
اما حالا به سادگی مقامهای طالبان دروغ میگویند. سخنگوی این گروه و وزیران کابینه و والیها و همه و همه دروغ میگویند. آنان هر روز از امنیت، آرامی، پیشرفت اقتصادی و حتا از تامین حقوق زنان سخن میگویند در حالی که همه میدانند که دروغ میگویند. به این نوع دروغگویی، پررویی و چشمسفیدی و بیحیایی و زورگویی هم گفته میشود که بدون شک، براساس نه تنها معیارهای اخلاقی جامعه ما بلکه براساس معیارهای اخلاقی جهانی نیز از رزایل اخلاقی به شمار میرود.
به تازگی رسانهها به نقل از امیرخان متقی وزیر امور خارجه اداره خودخوانده گروه تروریستی طالبان گزارش کرده اند که در دیدار با مقام های سازمان همکاریهای اسلامی گفته که حقوق زنان در افغانستان تامین است. ذبیحالله مجاهد سخنگوی این گروه نیز در واکنش به انتقاد نماینده دایمی امریکا در سازمان ملل در مورد نقض حقوق زنان در افغانستان گفته که حقوق زنان در افغانستان بیش از هر جای دیگر دنیا تامین است. این اظهارات در حالی که میلیونها دختر توسط گروه تروریستی طالبان از رفتن به مکتب و دانشگاه منع شده اند و میلیونها زن دیگر از رفتن به کار و حضور در جامعه منع میشوند، به صورت واضح دروغگویی است.
در واقع ما دو نوع دروغگو داریم. یکی کسی است که از روی ناچاری و مجبوریت دروغ میگوید و یکی هم کسی است که دانسته دروغ میگوید و برای کسب منفعتی دروغ میگوید. به نوع دوم دروغگویی در جامعه ما «قسمخور پشت محکمه» گفته میشود. میگویند در گذشته در پشت در محاکم افرادی بوده که شغل شان شهادت دادن و سوگند خوردن ناحق بوده و افراد متمول از آنان در دعاویی خویش استفاده کرده و برای شان پول پرداخت میکردند. چنین افرادی در واقع آگاهانه دروغ میگفتند و سوگند میخوردند تا پول بدست آورند. لابد چنین افرادی فاقد هرگونه شرافت، وجدان و حیثیت بودند و شامل طبقاتی از اجتماع می شدند که در آخر خط قرار داشتند و به اصطلاح دیگر چیزی به از دست دادن نداشتند.
اما چرا طالبان دروغ میگویند؟ بخشی از پاسخ این پرسش در بالا به نحوی داده شد. اما اگر بخواهیم از ادبیات سیاسی و حقوقی استفاده کنیم، میتوان گفت که طالبان برای حفظ قدرت به دروغگویی روآوردهاند. این گروه در دوره جمهوریت برای کسب قدرت، به هرنوع خشونتی دست زد. اما حالا در مرحله حفظ قدرت، از دروغ و فریب و سایر رزایل اخلاقی استفاده میکنند. میتوان گفت که این میراث فکری اشرف غنی رییس جمهوری تقلبی فراری است.
غنی که بنا به تعلقات تباری از صحنه فرار کرد تا طالبان قدرت را یکدست بدست بگیرند، در روزهای اول برگشت طالبان به کابل، خطاب به این گروه گفت که حفظ قدرت دشوارتر از گرفتن قدرت است. منظور غنی این بود که برای حفظ قدرت نمی توان از یک گزینه استفاده کرد و باید به هر وسیلهای متوسل شد. او خودش این کار را انجام داد. بیشتر از هفت سال در قدرت بودنش با دروغگویی، جعل، تقلب، فریب کاری به اضافه حمایت نظامی، سیاسی و مالی امریکا میسر گردید. اما در این میان سهم دروغ و تقلب و عوامفریبی بیشربود و بدون اینها غنی نمیتوانست هفت سال دوام بیاورد. او به طالبان نیز همین مشوره را میدهد که برای حفظ قدرت باید از لای تفکرات سادهای که بر پاکی و صداقت و…تاکید دارند بیرون آمد و دست به هرکاری زد. طالبان نیز چنین میکنند. آنان حالا در کنار خشونت به حد و حصر، به دروغگویی و عوام فریبی روی آورده اند. سخنگویان این گروه همه چیز را خوب عنوان میکنند و به شکل وسیعی از تبلیغات استفاده می کنند تا افکار عامه اغفال کنند. یکی از روش های تبلیغاتی طالبان که شباهت زیادی با تبلیغات دوره غنی دارد، سخن گفتن به گزاف در باره پیشرفت و توسعه اقتصادی کشور است. این گروه هر روز از سرمایه گزاریهای بزرگ در بخش معادن سخن میگوید و به مردم باغهای رنگارنگ را نشان میدهند که در آینده در انتظار مردمند. مثلی که غنی از طرح های تخیلی بزرگ اقتصادی سخن میگفت و این که کشور را به محل همکاریهای اقتصادی جهانی مبدل میکند. بعدها مردم متوجه شد که همه خیال پردازیهای یک بیمار روانی بوده است.
این نشان میدهد که طالبان فقط به قدرت میاندیشند و شعارهای دینی و…میانتهی بوده است. دوم و مهمتر، آشکار شدن این واقعیت است که طالبان دریافته اند که برای بودن در قدرت نیاز به عدول از اصول اولیهای است که هرگروه در بیرون از محوطه قدرت در مخیله خود پرورش میدهد. اگر رهبران طالبان در برابر این واقعیت تمکین میکردند، نیازی به جنگ در برابر نظام نبود. نظامی که با تمام نواقصش چتری برای همه بود و اعتباری در مجامع بین المللی داشت.
به احتمال زیاد یکی از دلایلی که امروزه رهبران طالبان بیمهابا دروغ میگویند این است که خود را چنان قدرتمند میپندارند که فکر میکنند، دروغ شان هم وزن راست است. چنین شماتتی از نظر روانی، ریشه در اعتقاد به عدم پاسخگویی یا نبود مرجع پاسخ گیرنده است. این گروه می پندارد که مجبور نیستند به کسی در باره راست و دروغ قول و قرار شان حساب بدهند و چنین مرجعی هم وجود ندارد. این محسابهای است که نه در آن مردم منحیث ناظران رفتار گروه حاکم وجود دارند و نه مراجع بین المللی ای وجود دارد که باید یک گروه به عنوان متولی امور دولت خود را در برابر آن پاسخگو بداند.
اما هرچه باشد، دروغگویی به نحوی به ناچاری و مجبوریت و درماندگی ارجاع صریح یا ضمنی دارد. همین که شما به عنوان گروه حاکم دروغ میگویید، هرچند وانمود کنید که دروغگویی تان نشانه زورگویی تان است و کسی وجود ندارد که راست و دروغ تان را ثابت کند و بابت دروغگویی مواخذه تان کند، اما با آنهم در ناخودآگاه خود متوجه می شوید که دروغگویی برای ماندن در قدرت است و به صورت طبیعی گروهی که برای حفظ قدرت به دروغگویی متوسل میشود، بقا نخواهد داشت.
به بیان دیگر، دروغگویی طالبان دایره خبیثه صفات زشتی را که برای منفور شدن و صدور حکم قطعی وجدان جمعی در باره یک گروه مدعی حاکمیت تکمیل میکند. این گروه مدعی بود که هرچه هست، دروغگو و مکار و فریبکار نیست، حالا شروع به دروغ گفتن کرده و به این ترتیب در بیرون کردن جامه پاکی که به تن کرده بود، اقدام کرده و نتیجه این کار، عریان شدن بیشتر ماهیت پنهان و زشت این گروه است که حامیان بیرونی آن مصارف زیادی برای آراستن چنین جامهای برای طالبان کردند. طالب حالا هم شر است، هم فساد است و هم نیرنگ و فریب و دروغ. چنین موجودی باید از سکان رهبری یک کشور به دور انداخته شود تا مردم راه شان را بسوی آینده روشن باز کنند.