امروز مصادف به هشت ثور پیروزی انقلاب اسلامی در افغانستان است؛ پیروزیای که پس از سالها مبارزه، مقاومت و قربانیدادنها فراهم آمده است. در سالهای پسین و بیشتر هم پیش از تسلیمدهی افغانستان به دست گروه طالبان و با بهره گیری از در فضای آکنده از آزادی بیان، قضاوتهای رنگارنگی در قبالِ این روز تاریخی ابراز میشد/میشود. این قضاوتها اما گاهی چنان سطحی و غیرمنصفانه میشود که به مقایسۀ کودتای ۷ ثور و انقلاب ۸ ثور و برساختنِ برخی وجوه مشترک میان آنها منتهی میگردد. این در حالیست که تفاوت میان این دو جریان در واقع به درازنای تفاوتِ میان دو خطِ متنافر است که هیچگاه به هم نمیرسند. هرگونه نگاه یکسانانگارانه به این دو رویداد تاریخی کشور، چیزی جز سطحینگری و غرضمندی عاملان آن را به اثبات نمیرساند.
در یک دیدگاه کلان به رویدادهای تاریخی میتوان گفت که اصلاً تجارب تاریخی، امری تکرارپذیر نیست و هر آنچه در یک بازه زمانی به وقوع میپیوندد، با ویژگیهای منحصربهفرد زمانی و مکانیِ خود از سایر موارد به ظاهر مشابه متمایز میشود. از این منظر میتوان تاریخ را روندی روبهرشد و دارای سیر تکاملی و جریانی در حالِ گذار عنوان کرد که به هیچوجه در مسیِ خود به دام «دور و تسلسل» درنمیغلتد.
اگر با این پیشفرض به سراغ رویدادهای ۷ ثور و ۸ ثور برویم، خواهیم دید که «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»! مهمترین تفاوت این دو رویداد، در نوعیت جنبشهای اجتماعی مزبور نهفته است. بنا بر تفاوتهایی که میان یک کودتای نظامی و یک انقلاب مردمی وجود دارد، باید گفت که کودتای ۷ ثور، نمونۀ عینی یک کودتای نظامی علیه رژیم حاکم بود که با استفاده از مولفههای سرعت، دقت و خشونت از طریق جمعی از نظامیانِ داوود خان رقم خورد و حاصل آن، تغییر رژیم به یک نظام کمونیستی شد؛ این در حالی است که در انقلاب ۸ ثور، عنصر مردمی بودن و پایگاه اجتماعی داشتن، بزرگترین شاخصه به شمار میرود که در یک بازه زمانی طولانیتر، سبب رهایی یافتن کشور از دام استعمار و عناصر بیگانه شد. به این ترتیب، دیده میشود که در همان آغاز کار، از یک دیدگاه کاملاً بیطرفانه و با رویکردی جامعهشناسانه، میان این دو رویداد تاریخی کشور، فرسنگها تفاوت وجود دارد.
منتقدانی که بر هشت ثور خرده میگیرند، بیشتر به دلیل نا آرامیها، ویرانیها و جنگهایی است که بعد از هشت ثور اتفاق افتاده است. اما فراموش میکنند که رویدادهای بعد از هشت ثور که در ادامه شکست تجاوز پاکستان را در افغانستان نیز در پی داشته، بحث دیگری است و خود روز هشت ثور بحث دیگر.
اگر قرار باشد رویدادهای پس از انقلابها، روزهای انقلاب و تاریخساز را در جوامع نابود کند، باید به انقلابهای فرانسه و دیگر انقلابهای جهان هم خط بطلان کشید؛ زیرا بعد از انقلاب فرانسه و دیگر انقلابهای جهان، کشورهایی که به انقلاب دست یافته بودند و پیروز شدند، دچار جنگهای داخلی دراز مدت شدند، صدها هزار کشته و ویرانیهای بیشمار و گستردهای را به جا گذاشتند که از شنیدن آن مو بر اندام راست میشود و به قولی ویرانی و کشتار در بعد از انقلاب افغانستان، در برابر ویرانیهای آن جوامع در پس از انقلابها، صفر را هم پوره نمیکند.
بنابراین، هشت ثور فرخنده است و طبیعی است که رویدادهای پس از هشت ثور هم طرفهای حق و ناحق خود را داشته است.
با این حساب، ورود به این مبحث با پیشفرضهای خصمانه یا ناآگاهانه که منجر به یکسانانگاری و شبیهسازی میان این دو واقعه تاریخی میشود، خطایی بزرگ خواهد بود که چیزی جز سطحیگرایی یا غرضمندی تداعی نمیکند. بدون شک میان رویدادی که توسط جمعی از افسران ارتش به منظور کسب قدرت رخ داده و میان جریانی مردمی که با هدف مبارزه با استعمار و سلطه عناصر بیگانه صورت گرفته است، چه از منظر اجتماعی و چه از منظر مبانی حقوقی و اخلاقی، تفاوتهای آشکاری وجود دارد. بهخصوص وقتی پای «هدف» به میان میآید، دیده میشود که علیرغم ادعاهای رهبران رژیم کمونیستی، میل به قدرت انگیزه اصلی کودتای ۷ ثور بوده است، در حالی که در انقلاب ۸ ثور رهایی از دام تزویر و استعمار شوروی و حفظ دین مبین اسلام، از انگیزههای اصلی مجاهدین به شمار میآید. به این ترتیب، باید پذیرفت که نگاه مردم و مجاهدین برای رقم زدن انقلاب ۸ ثور، نگاهی صرفا مادی و مبتنی بر منافع سیاسی رهبران آن نبوده است. هرچند که منتقدان این دیدگاه میکوشند تا با پیش کشیدن اختلافات پس از انقلاب، این هدف مقدس ملی و دینی را انکار کنند؛ اما واقعیت این است که اختلافات پس از ۸ ثور ناشی از عوامل خارجی و داخلیِ دیگری بود که به هیچوجه نمیتوان نفسِ انقلاب را با آن زیر سوال برد.
اختلافاتی که پس از این انقلاب رونما شد، هیچ دخلی در نفس مجاهدتها نداشت و ندارد. وجه افتراق عمده دیگری که میان این دو روز پی در پی، گاهی از سوی برخیها «وجه اشتراک» ۷ ثور و ۸ ثور تلقی میشود، پیامدهای حاصل از این دو روز تاریخی است. شاید کمتر کسی پیدا شود که پیامدهای خونبار و خانمانسوز کودتای ۷ ثور را نادیده بگیرد و در صدد توجیه آن برآید. شواهد تاریخی گواه آن است که کودتای ۷ ثور علیرغم ادعاهای پُرطمطراقی که داشت، چیزی جز خون و قتل و وحشت و استعمار به بار نیاورد. با این حال، عدهای میکوشند تا این پیامدهای شوم را با اشاره به جنگهای داخلی پس از انقلاب ۸ ثور، به حکومت مجاهدین هم وصله زنند. در حالی که علیرغم اختلافاتی که پس از ۸ ثور میان مجاهدین رونما شد، انقلاب اسلامی ۸ ثور به اهداف خود دست یافته بود. هدف اصلی هر انقلابی، پایان دادن به یک جریان جاری در کشور و دست یافتن به استقلال، آزادی و ارزشهای بومی است که با این وصف باید پذیرفت که انقلاب ۸ ثور مجاهدین با خوشفشانیها و فداکاریهای بسیاری که همراه بود، به این مهم دست یافته بود.
تشکیل یک دولتِ جدید از میان ویرانههای دولت پیشین، با روند مبارزه علیه استبداد و استعمار در یک انقلاب مردمی و همهشمول، دو مقوله کاملا مجزا هستند.
با توجه به اینکه اختلافات پدیدآمده در حکومت مجاهدین به هیچوجه نمیتواند نفس جهاد برحق مردم افغانستان را زیر سوال ببرد، به عنوان یک فرد بیطرف و واقعگرا هیچگاه نباید از دستهای بیرونی پنهان در پس این انقلاب هم غافل شد. بر همگان واضح است که نفس پا گذاشتن به میدان جهاد در برابر ابرقدرت شرق، پای بسیاری از قدرتهای منطقهای و جهانی را هم ناخودآگاه به میدان افغانستان کشانید و این امر سبب شد که حکومت مجاهدین از معدود نظامهایی در جهان به حساب آید که در آن حضور بسیاری از عوامل استخباراتی بیگانه برای ماهی گرفتن از آب گلآلود بهخوبی مشهود بود.
مردم افغانستان پس از تسلیمدهی کشور به دست گروه طالبان بار دیگر با مظالمی دستوپنجه نرم میکنند که کودتاگران هفت ثور به میان آورده بودند و هیچ ظلمی را از مردم دریغ نداشتند. ظلم و تعدیای که مردم را به مبارزه و مقاومت کشاند، کاری که امروز مقاومتگران به دوش میکشند. مقاومتگرانی که با اندوخته و آموزههایی چندین دهه مبارزه و چالش در کشور برای آزادی و حفظ کشور میرزمند و دیر نخواهد بود که این مبارزه با داشتن پشتوانه عظیم تاریخی افغانستان آزاد و رفاهمند را برای مردم به میان خواهند آورد.