امروز مصادف با سومین سالروز شهادت یکی از نامهای نستوه و درخشان مقاومت در برابر ظلم و بیعدالتی است؛ نام و شخصیتی که در سنگر مقاومت برای حفظ افغانستان و دفاع از مردم بالنده شد و به شهادت رسید. فرمانده پیرامقل ضیایی از همسنگران و یاران قهرمان ملی افغانستان، شهید احمدشاه مسعود بود و به عنوان یکی از میراثداران مکتب فکری و مبارزاتی او برای مبارزه و تامین عدالت در کشور در کنار مردم به زندگی و مقاومت ادامه داد.
شهید پیرامقل ضیایی در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در روستای رستاق ولایت تخار چشم به جهان گشوده بود. پیرامقل ضیایی از آوان جوانی به سنگر مبارزه پیوسته و در دوران مقاومت اول به یکی از چهرههای برجسته و مقاومتگران نامی بدل شد. او در سفر قهرمان ملی افغانستان به پارلمان اتحادیه اروپا یکی از اعضای هیات اشتراککننده بود.
رحمتالله بیگانه، خبرنگار هفتهنام پیام مجاهد در دوران مقاومت اول که بخشی از خاطراتش از آن سالها را همگانی کرده، مینویسد: در ماه اسد سال ۱۳۸۰ خورشیدی، بنابر دستور آمر صاحب، باید با «پیرامقل» فرمانده عمومی جبهههای دشت قلعه مصاحبه میکردیم. به همین مناسبت راهی دشت قلعه شدم. پیرامقل جبهات وسیعی را در منطقه دشت قلعه در نبرد با طالبان و القاعده رهبری میکرد.
پس از رسیدن به خط جبهه به افراد او گفتم: «به قوماندان صاحب احوال بدهید که از هفتهنامه پیام مجاهد یک خبرنگار آمده است.» فرمانده پیرامقل با خوشرویی و مهربانی مرا پذیرفت و مصاحبه آغاز شد. پیرامقل در بخشی از گفتوگو با لحن گلایهآمیز گفت: «چند روز پیش یکی از مجاهدین ما هدف ماین قرار گرفت. در همین حال، یکی دیگر از مجاهدان ما از قرارگاه با عجله و وارخطایی داخل اتاق من شد و گفت: «آمر صاحب-شهید احمدشاه مسعود- در بیرون قرارگاه است و یک زخمی را انتقال داده میگوید که موتر بیاورید.» من وقتی به بیرون قرارگاه رسیدم، دیدم که آمر صاحب خودش زخمی را به قرارگاه رسانده بود. زخمی را به شفاخانه انتقال دادیم و وقتی از موضوع پرسیدم، به من گفتند: «آمر صاحب میخواست از خطوط اول جبهه با طالبان و القاعده دیدن کند. زمانی که آمر صاحب به ساحه رسیده است، یکی از افراد پوسته را جهت رهنمای باخود گرفته و به خط اول رفته است. در مسیر راه ماینی، پای رهنمای آمر صاحب را زخمی میسازد. آمر صاحب جوان زخمی را بغل کرده و به قرارگاه میرساند».
به نوشته رحمتالله بیگانه، پیرامقل در ادامۀ سخنهایش به من گفت: «از برای خدا، آمر صاحب چرا چنین کارهای را میکند؟ زندهگی او نهتنها برای خودش؛ بل برای مردم افغانستان مهم است.»
در عین حال، در برخی نوارها، خاطرات و مصاحبههای دیگر به جا مانده از شهید پیرامقل ضیایی میزان بلندی از شناخت او از کار و مکتب مبارزاتی قهرمان ملی افغانستان و انگیزهاش برای مقاومت در برابر نیروهای متجاوز به کشور قابل دریافت است.
شهادت پیرامقل ضیایی موجی از واکنشها را به همراه شد. روزهای شهادت او مصادف با اوجگیری نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان در برابر گروه طالبان بود که مردم نیز در کنار این نیروها در برابر تروریستان طالب به مقاومت و مبارزه مشغول بودند. فرمانده ضیایی به عنوان یکی از چهرههای بانفوذ، مقاومتگر و مردمی افغانستان خود را مکلف دانسته بود که برای حفظ کشور و دفاع از مردم در برابر تروریستان برزمد. او در همین سنگر سهسال پیش به شهادت رسید.
شهادت او توام شد با بازخوانی بخشی از خاطرات و یادکرد کارنامه مبارزاتی و مردمیاش که این مورد در پیام چهرههای سیاسی، مردمی، فرهنگیان و همسنگرانش بازتاب یافته بود.
احمد ولی مسعود، رییس عمومی بنیاد شهید احمدشاه مسعود، شهید پیرمقل ضیایی را «مردی از تبار رستم» یاد کرد.
رییس عمومی بنیاد شهید احمدشاه مسعود در پیام خود نوشته بود: امروز مجاهدی را از دودمان مقاومتگران از دست دادیم که در شجاعت، پیکار و پایداری همانند تک پهلوان میدان نبرد، رستم گونه میرزمید و به عهدی که با خدای خود داشت، همچنان ایستاده جان داد.
به نوشته آقای مسعود: فرمانده پیرامقل ضیایی، آمر رستاق تخار، یار و همسنگر قهرمان ملی کشور، از چهرههای سرشناس برادران ازبیک که آمر صاحب را در سفر تاریخی اروپا همراهی میکرد، وقتی برگشت، روایت جالبی از وی باقیست که میگفت؛ زمانی با آمر صاحب در تخار بودیم، فکر میکردیم که همه مان فرماندهان جنگی میباشیم و به خیال خود با یکدیگر چشم و همچشمی نیز داشتیم، اما در سفر اروپا تازه متوجه شدیم که این آمرصاحبی که ما میپنداشتیم، کی بود.
رییس عمومی بنیاد شهید احمدشاه مسعود ضمن اشاره به حاشیه دیگر حضور شهید ضیایی در سفر قهرمان ملی افغانستان به پارلمان اتحادیه اروپا مینویسد که قبلاً زیاد آشنایی با وی نداشتم، اما در سفر اروپا میدیدم که آمر صاحب چگونه به یک فرمانده با وقار، کمحرف، منضبط و با هوش احترام میگذارد.
فرید بزرگر از شاعران جوان افغانستان که در دوران مقاومت اول دانشآموز مکتب بوده در یادداشتی نوشته است: ما در دوران مقاومت در شهرستان رستاق زندهگی میکردیم، رستاق در آن زمان یکی از آخرین ایستگاههای مقاومت بود. آمر صاحب پیرمقُل فرمانده عمومی نیروهای مقاومت در آن منطقه بود و طالبان هیچگاهی نتوانستند به آن مناطق دستیابند.
همچنان که جنگ ادامه داشت، سربازگیری ادامه داشت، هجوم بیجاشدهگان داخلی به آن شهرستان ادامه داشت، معارف رستاق همزمان فعال بود. من در مکتب لیسه عمر فاروق رستاق صنفیهای از پنجشیر، پروان، کاپیسا، بغلان، مزار، کندز و ولایتهای دیگر داشتم که همه آواره شده و به رستاق آمده بودند. به یاد دارم از مکتب ما هرازگاهی بچههای بزرگ سن را به سنگر میبردند، شماری بر میگشتند، شماری دایمی سرباز میشدند و شماری دیگر هرگز بر نمیگشتند. اما ما مکتب میرفتیم، در کنار تعهد و معارف دوستی شماری از معلمان روشنفکر رستاقی، توجه آمرصاحب پیرمقُل آن مکتب را سرپای نگه داشته بود. دختران و پسران همه به مکتب میرفتیم.
آقای برزگر ضمن اشاره به کارنامه بیست سال پسین عمر شهید فرمانده ضیایی می گوید که حضورش در رستاق مقاومت در برابر طالبان بود. به نوشته برزگر: «او فرزندانش را درست تربیت کرد و برایشان درس قلدری نداد، گذاشت هر کدام راه خود را بروند و تحصیل کنند. مثل بقیه فرماندهان جهادی نخود کاسه هرکسی نشد و در زادگاهش ماند و با حکومت محلی تا امکان داشت همکاری کرد. حضورش در رستاق حضور مقاومت در برابر طالبان بود.»
شهید فرمانده پیرامقل ضیایی در نظامی که پس از شهادت احمدشاه مسعود در افغانستان شکل گرفت، به کارهای مردمی و مبارزاتیاش ادامه داد. او در دور پانزدهم مجلس نمایندهگان با انتخاب مردم ولایت تخار به پارلمان راه یافت و از این طریق تلاش کرد تا صدای مردم بماند. ترجیح او ماندن در کنار مردم و مبارزه و مقاومت در برابر تروریستان بود؛ راهی که از جوانی آغاز کرده بود و در دور مقاومت اول آن را پی گرفت و تا پایان عمر این سنگر را رها نکرد. مقاومت و پیکار او در برابر طالبان تروریست امروز نیز الهامبخش سنگرداران و مقاومتگرانی است که به مبارزه در برابر تروریستان ادامه داده و هر روز صدای مقاومت آن از گوشهگوشۀ این کشور به گوش میرسد؛ مقاومتگرانی که گفته اند تا آزادی افغانستان به نبرد در برابر تروریستان ادامه میدهند.